نویسنده: زهرا پاکدل، کارشناس ارشد مدیریت اطلاعات
کودکی دورهای است که فرد شروع به شناخت محیط و اطرافش کرده و با آنها ارتباط برقرار میکند. کتابها فرصتی را برای کودکان فراهم میکنند تا درک خود را از دنیای اطراف خود بیاموزند. از طریق کتابها، والدین میتوانند به کودکان درس زندگی دهند، ایدهها را توسعه دهند و مهارتهای جدیدی بیاموزند. نویسنده با استفاده از زبان توصیفی میتواند کودکان را وارد دنیای شخصیتها کند. داستانی که هم از طریق تصاویر و هم از طریق کلمات شرح مفصلی از محیط ارائه میکند، به کودک کمک میکند تا داستان را همانطور که اتفاق میافتد تجسم کند. این مهارتِ مهمی است که به کودک کمک میکند تا درک درستی از آنچه میخواند داشته باشد. انتخاب کتاب مناسب برای کودکان ممکن است دشوار باشد، بهخصوص اگر دانش اندکی دربارهی ویژگیهای آثار خوب وجود داشته باشد. تعداد بسیار زیادی کتاب برای کودکان وجود دارد ولی همهی کتابهای کودکان یکسان نیستند. از آنجا که کتابهای داستانی بر کودکان اثرگذارند و محتوای آنها باعث شکلگیری ذهنیت کودک میشود، این نکته حائز اهمیت است که خانوادهها قبل از خرید کتاب داستان برای کودک خود، بتوانند کتاب را بررسی و ارزیابی کنند و کتابی مناسب خریداری کنند. اگر کتابهای باکیفیتی برای کودکان فراهم شود، به رشد شناختی او کمک میشود، تفکر مستقل در او رشد میکند و امکانی ایجاد میگردد تا در مورد جهان به روشی سرگرمکننده بیاموزد. کتابهای خوب به خوانندگان کمک میکنند تا اعتمادبهنفس پیدا کنند و در نتیجهی این اعتماد، کودکان اغلب لذت و هیجان را در خواندن و مطالعهی کتابها بهدست میآورند. وقتی کودکان بتوانند با داستان ارتباط برقرار کنند، احتمال بیشتری دارد که آن را به خاطر بسپارند و آنچه را که می خوانند درک کنند.
با این حال، وجود سوگیری در داستانهای کودکان میتواند ذهنیت را بهطور نامناسبی شکل دهد. برای نمونه، در جامعهی سنتی ایران، پسران از موقعیت مطلوبتری برخوردار بوده و دختران بهخاطر جنسیتشان محکوم به تحمل شرایط تحمیلی جامعه بودهاند و این نابرابریها موجب پدید آمدن تفاوت در وجوه فردی و اجتماعی و از جمله در استفاده از زبان به وسیلهی هریک از دو جنس شده است. امروزه همچنان این نگرشها در زبان روزمره جاری است و در داستانها نیز به گونههای مختلف در کلام شخصیتها و با ویژگیهای زبانی گوناگون خود را نشان میدهد. این تفاوتها و کلیشههای جنسیتی به شکل سوگیری جنسیتی در داستانها بازنمایی شده است. بهعنوان مثال، در داستان خاله سوسکه نمونههایی از این کلیشههای جنسیتی مشاهده میشود. دنیای داستان خاله سوسکه دنیایی مردسالار است که در آن شخصیت داستان به هدف شوهر کردن راهی سفر میشود و معیار او برای ازدواج، شخصی است که آرامتر او را کتک بزند. دو پیشفرض زندگی به هدف شوهر و آزار جسمی زنان در این داستان، طبیعی جلوه داده شده است. از آنجا که احتمال دارد در کتابهای داستانی تصویری کودکان، سوگیریهایی وجود داشته باشد، کودکان با خواندن این کتابها تحتتأثیر سوگیریها قرار گرفته و ممکن است سوگیری در ذهنیت و باور کودک نفوذ پیدا کند و تثبیت شود و در آینده بر انتخابها و تصمیمهای او اثری نامطلوب بگذارد.
غیر از سوگیریهای جنسیتی، آثار داستانی ممکن است سوگیری شناختی نیز داشته باشند. سوگیریهای شناختیْ امروزه بیش از هر زمانی اهمیت دارد بهویژه باتوجه به محیط اطلاعاتی کنونی که پر از اخبار جعلی، اطلاعات غلط و خودفریبی است. القای سوگیری شناختی توسط کتاب به کودکان میتواند به شدت بر استنتاج کودکان اثر گذاشته و در نتیجه روی تصمیمگیری آنها نیز اثر بگذارد. از طرف دیگر باعث بهوجود آمدن پیشفرضهای باوری و رفتاری نامطلوب در کودکان میشود. این سوگیریها در آینده نیز باعث مشکلاتی برای افراد میشود. مثلاً، باعث تمایل افراد به ملاک قرار دادن اولین اطلاعات دریافت شده و سنجش و ارزیابی اطلاعات بعدی با آن میشود. به مثالها و دلایلی که در جهت ارزیابی یک موضوع به سرعت به ذهنشان میرسد بسنده کرده و اطلاعاتی که تصمیمات یا باورها را به خطر میاندازد، نادیده میگیرند. با نفوذ و شکلگیری سوگیری در ذهن کودکان، این سوگیریها در نهایت برای کودک به معیار عملی تبدیل میشود. سوگیریهای شناختی از انواع خطاهای شناختی هستند که بر فرایندهای شناختی انسان اثر میگذارند و به شکل الگوهای فکری درآمده و در ارزیابی و تصمیمگیری افراد ایفای نقش کرده و منجر به نگرش، باور، قضاوت و تصمیمگیری نادرست میشوند. بنابراین در یک مطالعه سوگیریهای شناختی در کتابهای داستانی تصویری کودکان بررسی شد.
پس از بررسی و تحلیل متون بیست مورد از کتابهای داستانی تألیفی کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان و هفده مورد از کتابهای پرفروش کودکان و نوجوانان سال ۱۴۰۲، انواع مختلفی از سوگیریهای شناختی موجود در آثار داستانیِ موردبررسی شناسایی شد.سوگیریهای کشف شده در آثار داستانی شامل سوگیری پذیرش شواهد (پذیرش شواهدی که قبلاً عدهای ارائه کردهاند، بدون بررسی دوبارهی آنها)، سوگیری خواستهاندیشی (تخمین بیشازحد احتمال اتفاقات خوب)، سوگیری اعتمادبهنفس بیش از حد (اعتماد زیاده از حد به تواناییهای خود)، سوگیری تأییدی (تمایل سوگیرانه به تأیید خویش)، سوگیری تفکر کلیشهای (صحیحپنداری کلیشهها)، سوگیری تمرکز بر واضحات (پیشفرض گرفتن آسانترین، جالبترین یا تکاندهندهترین مواضع)، سوگیری خطای انتساب (تفسیر رفتار بر اساس شخصیت افراد)، سوگیری نقطهی کور (بیسوگیری تلقی کردن برخی شخصیتها)، سوگیری اثر هالهای (پذیرش دیدگاههای فرد مورد علاقه)، و سوگیری عدم وجود شواهد (عدم توجه به نقص شواهد) بودند.
در ادامه به برخی آثار انتشارات کانون پرورش فکری و سوگیریهای موجود در آنها اشاره میشود. کتاب باور کن من لاکپشتم دربارهی کمک کردن پسر به پدرش و ماهیگیران و پیدا کردن لاکپشتی عجیب است که ماهیگیران باور دارند این نوع لاکپشتها خطرناک هستند. این کتاب دارای سوگیری «پذیرش شواهد» است؛ زیرا پدر پسرک به اطلاعات قبلی خود دربارهی لاکپشت تکیه کرده و بدون تحقیق، خطرناک بودن این نوع لاکپشتها را پذیرفته است. در کتاب چه کسی نامه را به شیشه چسبانده بود؟، کارکنان سازمان حفاظت از محیطزیست و موجودات، به دنبال فردی هستند که نامهای عجیب غریب را با عسل به شیشه پنجره اتاق رئیس چسبانده است. محیطبان اداره پس از اینکه نامه را زیر میکروسکوپ و ذرهبین بررسی کرد، متوجه چند خرس و چند درخت قطع شده شد. محیطبان و رئیس و فردی که نامه را پیدا کرده بود (آقای سرنخی) به جنگل رفته و پس از دنبال کردن ردها متوجه میشوند که درختان زیادی قطع شدهاند و آجر و آهن ماسه روی زمین ریخته و جنگل توسط قاچاقچیهای چوب در حال از بین رفتن است و در نهایت به این نتیجه میرسند که نویسندهی نامه، خرس است که در خطر قرار گرفته است. در این کتاب، «سوگیری اعتمادبهنفس بیش از حد» به چشم میخورد؛ زیرا محیطبان داستان به خودش و تصمیماتی که میگیرد بیش از اندازه اعتماد دارد، هیچ شک و تردیدی از او بازنمایی نشده و نویسنده او را مطمئن و موفق قطعی جلوه داده است. در کتاب داستان گل حسرتی، نوعی گل سوسن به نام گل حسرتی، هر سال چند روز مانده به بهار میروید و هر سال امیدوار است که بهار را ببیند و به حرف حیوانات و موجودات دیگر که به او میگویند عمرت کوتاه است و امسال هم نمیتوانی بهار را ببینی توجه ندارد و در نهایت نیز در طلوع صبح بهار، سنگریزهی پرندهی هفترنگ بر شاخ و برگ پژمردهی گل حسرتی افتاد. این کتاب دارای «سوگیری تأییدی» (گرایش به تأیید خویش) است؛ زیرا گل حسرتی نسبت به دیدگاههای خود مقاوم است و حرف دیگران را که معتقد بودند گل حسرتی همانند سالهای گذشته نمیتواند بهار ببیند نمیپذیرد و در آخر نیز داستان طوری تمام میشود که باز بهار را نمیبیند و علاوه بر آن، تنها حرفهایی را میپذیرد که حرف او را تأیید میکند و از دیدگاههای مخالف دوری میکند. به نظر میرسد این سوگیری باعث شود کودک بیاموزد که با وجود دانستن بیحاصل بودن یک فعالیت خاص، باز ایدهها و نظرات دیگران را رد کند و فقط روی تصمیم خود پافشاری نماید. در کتاب سیب و جیب که شامل چارده داستان کوتاه فارسی است در قصهی «نُقل شعبدهباز» از این مجموعه، داستان نُقلی را میخوانیم که هر وقت حوصلهاش سر میرود از کلاهش یک عروس و یک داماد درمیآورد و پس از بازی آنها را دوباره به کلاهش برمیگرداند. یک روز نُقل قصه، داماد کچلی از کلاهش بیرون آورد. داماد مخفی شد و نُقل بعد از بازی همه را در کلاه ریخت و غیب کرد ولی داماد را پیدا نکرد. ناگهان داماد پشت سر نُقل رفت و آن را خورد و کلاه را روی سرش گذاشت ولی کلاه داماد را هم غیب کرد. این قصه دارای سوگیری «تفکر قالبی یا کلیشهای» تشخیص داده شد؛ زیرا در یک جای داستان اشاره شده که «کچلها هم که میدانید خیلی زرنگ هستند» که مبتنی بر باورهای کلیشهای متداول بین عامهی مردم است و این نوع فکر را رواج میدهد. داستان سوم این مجموعه که در آن سوگیری شناختی به چشم میخورد، داستان «فیل و فنجان» است. این داستان، قصهی فیلی است که فنجانی از طلا دارد و روزی از خواب بیدار میشود و میبیند فنجانش گم شده و بنابراین با عصبانیت چندین بار فریاد میزند که چه کسی فنجان مرا برداشته و بر اثر این فریادهای بلند، درخت میلرزد و لانهی کلاغ از درخت پایین میافتد و فیل فنجانش را پیدا میکند. این داستان نیز دارای «سوگیری خواستهاندیشی» تشخیص داده شد؛ زیرا بهطور غیرمستقیم به کودک میآموزد که اگر چیزی را عمیقاً بخواهد و فریاد بکشد، به خواستهاش میرسد.
در ادامه به برخی آثار پرفروش سال 1402 و سوگیریهای موجود در آنها اشاره میشود. کتاب حاج قاسم و پرواز نقاشیها، کودکانی را به سبک تخیلی به تصویر میکشد که از شهید قاسم سلیمانی میآموزند چطور مبارزه کنند. وی از دفتر نقاشیاش برگهای سفید را به بچهها میداد تا با آن موشک درست کنند و به سمت هواپیمای آمریکایی پرتاب کنند و اینکار آنقدر انجام شد که دیگر هیچ هواپیمای سیاهی در آسمان نبود و پر از کاغذهای سفید موشکی بچهها شده بود. به نظر میرسد در این داستان، «سوگیری خطای انتساب» وجود دارد. در این سوگیری، تأکید بیش از حد روی شخصیت داستان و منش اوست و تفسیر وقایع تمرکز زیادی به منش و شخصیت او دارد و به موقعیت توجه اندکی میشود. درحالیکه اگر شخصیت شهید سلیمانی و منش او نبود، چنین کاری شاید تا به این حد مثبت و معقول تلقی نمیشد. کتاب خطری برای جمال، جلد اول از مجموعه قصههای دلستان و گلستان با پنج داستان است. در این کتاب، فقط داستان «گوسفند و گل» سوگیری داشت که در آن، گوسفند فرد غریبهای، در یک جشن عروسی که حکیم نیز در آن دعوت است، وارد مزرعه شده و گل سرخ خورده و از این رو اهالی گوسفند را به خاطر خساراتش به غریبه پس نمیدهند. حکیم از غریبه میخواهد گوسفند دیگری قربانی کند و از اهالی میخواهد که پول گوسفند را بدهند و گوسفند را نگه دارند و وقتی دلیلش را میپرسند، حکیم میگوید گوسفند مادهای که گل میخورد حتماً حامله است. در این داستان، سوگیری «عدم وجود شواهد» (توجه نکردن به نقص یا نبود شواهد) به چشم میخورد؛ زیرا حکیم بدون اینکه خود گوسفند را ببیند، تنها با یک شاهد (تکعاملی) و آن هم گُل خوردن، رأی به حامله بودن آن میدهد و شواهد دیگر را در نظر نمیگیرد. این جلد از کتاب نیز مانند سایر قصههای مجموعهی دلستان و گلستان، بهطور کلی دارای سوگیری «نقطهی کور» است؛ زیرا شخصیتی به نام «حکیم» را کاملاً بدون سوگیری و عاری از خطا و اشتباه معرفی کرده است. مجموعهی خودم داستان میخوانم شامل پنج جلد کتاب داستان است که جذابیت زیادی از نظر محتوای داستانی و آموختن عبارات و جملات برای کودکان دارد. داستان «دعوت از خرگوش ناقلا» مربوط به روباه و گرگ و خرسی است که تصمیم میگیرند با یک نیرنگ خرگوش ناقلا را به خانه خرسی بکشند و او را بخورند و خرس، خرگوش را به خوردن سبزیجات و هویج دعوت میکند، ولی خرگوش که بو برده است، از خرس درخواست میگو میکند و وقتی خرس برای تور کردن میگو سر چاه میرود، خرگوش او را به چاه هل میدهد. در این داستان، سوگیری «اعتمادبهنفس بیش از حد» دیده میشود؛ زیرا خرگوش بدون در نظر گرفتن سایر خطرات احتمالی، به خانهی خرس میرود و پیشنهاد میگو را مطرح میکند، بدون اینکه سایر خطرات جانبی را در نظر بگیرد. ممکن است این سوگیری، آموزش ضمنی رفتار بیمحابا را در خود داشته باشد. نتیجهی آموزش پنهان اعتمادبهنفس بیش از حد، دست زدن افراد به تصمیماتی با ریسک بالاست که ممکن است عواقب بسیار نامطلوبی داشته باشد. کتاب عسل مثل یه قصه شامل ۴۴ ضربالمثل فارسی است. در داستان «صدهزار دانهی برنج» از این کتاب، سوگیری «قالبی یا کلیشهای» مشاهده میشود. در جایی از این داستان آمده که «بستنی را که تمام کرد. خدیجه خانم گفت: حالا زنگ چیه؟ زنگ کمک! تا مهمانها نیامندهاند باید بجنبیم. شما برو حیاط را جارو کن. محمد گفت: جارو؟ این که کار زنانه است! خدیجه خانم گفت: خب برو هندوانه بخر. محمد گفت: این که کار مردانه است.» زمانی که مادربزرگ از نوهاش میخواهد که در کارها به او کمک کند و حیاط را جارو کند، نوهاش به او میگوید که جارو کردن یک کار زنانه است یا هندوانه خریدن کاری مردانه است. با نهادینه شدن این سوگیری در ذهن کودک، یک سری دستهبندیها در ذهن شکل میگیرد که وقتی اطلاعات جدیدی را دریافت میکند، آن اطلاعات را با دستهبندی موجود در ذهن خود میسنجد و بررسی میکند که متعلق به کدام دسته است. درحالیکه این نوع سوگیری که به آن «کلیشهای» میگویند باعث میشود کودک برخی فعالیتهای خانه را در دستهی زنانه یا مردانه دستهبندی کند و برخی کارها را بهطور سوگیرانه اساساً کار خود نداند.
بهنظر میرسد که جهتگیری برخی آثار کانون به سمت «موفقیتگرایی» است و با تأیید «خواستهاندیشی»، «اعتمادبهنفس بیش از حد»، «بیتوجهی به شواهد» و پذیرش سادهی برخی شواهد، میخواهد کودک را به سمت موفقیت حرکت دهند و موفقیتگرایی را در او تقویت نمایند. درحالیکه جهتگیری برخی آثار پرفروش به سمت موفقیتگرایی و الگوسازی است و الگوسازی ذهنی در کودکان که با سوگیریهای «خطای انتساب»، «نقطهی کور» و سوگیری «تفکر قالبی یا کلیشهای» خود را نشان داده است. بنابراین لازم است در ارزیابی قبل از انتشار آثار، مسئلهی سوگیریهای شناختی و بهخصوص سوگیری تأییدی بررسی شود. از طرف دیگر خانوادهها و عموم مردم با این سوگیریها آشنایی داشته باشند تا بتوانند قبل از خرید کتاب آن را ارزیابی کنند و کتاب مناسب را انتخاب کنند تا با خواندن آنها، افکار و باورهای کودک بهطور مناسبی شکل گیرند.
هیچ الگویی بر اساس سال نشر کتاب داستانها قابل استنتاج نیست؛ یعنی نمیتوان گفت که کتابهای جدیدتر سوگیری کمتر یا بیشتری دارند و بالعکس گذر زمان تأثیری در کاهش یا افزایش سوگیریهای شناختی در کتب کودک نداشته است. کتابهای کانون پرورش فکری کودکان دارای یازده سوگیری و کتابهای پرفروش دارای سیزده سوگیری شناختی بودند و میتوان گفت به نسبت تقریباً برابری سوگیری دارند. از طرف دیگر، سوگیری «تأییدی» پربسامدترین سوگیری شناختی در داستانهای کودک و نوجوان است و به نظر میرسد سوگیریهای دیگر موجود در آثار چون سوگیری «کلیشهای»، «تمرکز بر واضحات»، «اعتمادبهنفس بیش از حد»، «پذیرش شواهد»، «عدم تمرکز بر شواهد» و سوگیری «خواستهاندیشی» بهلحاظ مفهومی به سوگیری «تأییدی» بسیار نزدیکاند و به تقویت آن کمک میکنند. شخصیتهای داستان دارای سوگیری «تأییدی»، روی پیشفرضهای نادرست اصرار کرده و به سرانجام خوبی هم میرسند و مشکلی هم برایشان ایجاد نمیشود. سوگیری «تأییدی» به افراد کمک میکند که بتوانند دیگران را به هر قیمتی شده با خود همسو کنند هرچند خودشان موضع صحیحی نداشته باشند.
اگر کودکان بهطور پنهان از طریق قصه از کودکی بیاموزند که پیشفرضهای نادرست عاقبت بدی ندارد یا اینکه شخصیتهای خوب همیشه هرطور شده درصدد قبولاندن باورهای خود به دیگراناند، ممکن است در آینده به سختکیشی، جدال، پیگیری هر نوع شاهدی تنها برای تأیید خویش، و شکنندگی یکباره گرایش یابند. از طرفی سوگیری «عدم وجود شواهد»، سوگیری «پذیرش شواهد»، سوگیری «خواستهاندیشی» و سوگیری «تمرکز بر واضحات» از سوگیریهایی هستند که در ارتباط با سوگیری تأییدیاند و آن را تقویت میکنند. سوگیری «عدم وجود شواهد» یعنی بدون شواهد چیزی را پذیرفتن یا تأیید کردن؛ سوگیری «پذیرش شواهد» یعنی شواهد موجود را بدون تحقیق پذیرفتن؛ سوگیری «خواستهاندیشی» یعنی تخمین بیش از حد احتمال اتفاقات خوبی که به حدس میزنیم موضع ما را تأیید کند و سوگیری «تمرکز بر واضحات» یعنی بر اساس بدیهیات دمدستی و اولیه دست به تصمیمگیری زدن. در همهی این سوگیریها، فرد بر شواهدی تکیه میکند یا شواهدی را رد میکند تا تصمیمی متناسب با وضع موجود خود بگیرد که اگر فرد آگاهانه شواهدی را بپذیرد یا کنار بگذارد یا بر بدیهیات تکیه کند تا موضع خویش را اثبات نماید آنگاه کاری شبیه به سوگیری «تأییدی» انجام داده است. سوگیری «اثر هالهای» نیز تقویتکننده پذیرش سخن افراد مورد علاقه و نپذیرفتن افراد دیگر است که باز میتواند باعث ایجاد سوگیری تأییدی شود.
در آثار کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان، سوگیری «خواستهاندیشی» ممکن است به این دلیل در متون داستانی بیشتر به چشم میخورد که بیشتر، کودکان خوشبینتری نسبت به شرایط پرورش یابند و نسبت به مسائل و اتفاقات مختلفی که در جامعه میافتد از دید مثبت نگاه کنند و باوری خوشبینانه داشته باشند. این سوگیری در متون داستانها به گونهای نشان داده شده که همین اعتقاد و باور مثبت باعث خوب پیش رفتن شرایط میشود. درصورتی که واقعیت زندگی همواره مطابق با این امید و انتظار که شرایط به همین منوال که فکر میکنیم پیش میرود، نیست. باید موفقیتها و شکستها به شکلی واقعی به نمایش در آورده شود؛ چرا که همیشه اوضاع بر وفق مراد پیش نمیرود و امید واهی دادن خود باعث ناامیدی و شکست بیشتر میشود.
سوگیری «اعتمادبهنفس بیش از حد» یکی دیگر از سوگیریهایی است که که بیشتر از بقیهی سوگیریها بهچشم میخورد. شاید نویسندگان این سوگیری را به این دلیل در متون جای میدهند که کودکان تواناییها و مهارتهایشان را دستکم نگیرند و به تجربه و مهارت خود ایمان داشته باشند تا بتوانند با کمک دانش و توانایی خود مراحل را پشت سر گذارند و در اتفاقات و تصمیمات زندگی موفق شوند. انسانها بهطور ذاتی دوست دارند خود را بهتر و برتر از دیگران نشان دهند و حس خوبی نسبت به خود داشته باشند، در نتیجه اعتمادبهنفس کاذبی در آنان شکل میگیرد. درحالیکه باور به بیش از اندازه بودن تواناییها نادرست است؛ چراکه ممکن است فرد مسئولیتی را بپذیرد که فراتر از توانایی اوست و در نهایت شکست بخورد.
سوگیری «مثبتنگری» نیز با سوگیری «خواستهاندیشی» در ارتباط است و از آنجایی که افراد تمایل دارند احتمال موفقیت و به ثمر رسیدن نتایج مطلوب بیشتر از احتمال رسیدن به نتایج نامطلوب در نظر بگیرند، به مثبتنگری روی میآورند و در نتیجه باورهای ناخودآگاهی در ذهن نویسندگان شکل میگیرد و این سوگیری را در متون کودک میگنجانند. درحالیکه این دید مثبت نسبت به مسائل همیشه درست نیست.
از طرفی دیگر سوگیریهای «تاییدی» و «اعتمادبهنفس بیش از حد»، «تفکر قالبی یا کلیشهای» و «اثر هالهای» بیشتر از سوگیریهای دیگر در کتابهای پرفروش وجود دارد. از آنجایی که افراد به سمت اطلاعاتی تمایل دارند که پیشفرضها و باورهایشان را تایید کند، سوگیری «تاییدی» در آنان شکل میگیرد. افراد به اطلاعاتی اولویت میدهند که با باورها و عقاید قبلیشان سازگار باشد و در نتیجه این باور بهطور ناخودآگاه در ذهن نویسندگان شکل میگیرد و آن را در متون کتابهای کودکان جای میدهند، درحالیکه ممکن است عقاید و باورهای قبلی اشتباه باشند و در نتیجه اطلاعات جدیدی که با باورهای قبلی سازگار است نیز منجر به قضاوت نادرست شوند.
با توجه به اینکه سوگیری «تفکر قالبی یا کلیشهای»، نظرات یا اعتقادات کلیشهای است که افراد جامعه آن را پذیرفته و باور دارند و این افکار از جامعه و رسانه برگرفته شده است، در نتیجه این کلیشهها در ذهن نویسندگان ماندگار میشود و ممکن است هنگام نوشتن به این کلیشهها توجه کافی نداشته باشند و فکر کنند کلمات و جملاتی که به کار میبرند، معمولی هستند و به کار بردن آنها در متون مشکلی ندارد. درحالیکه همهی کلیشهها درست نیستند و ممکن است از باوری غلط سرچشمه بگیرند و نسل به نسل توسط افراد منتقل شوند و باعث شکلگیری دستهبندیهایی در ذهن فرد شود که دیگران را براساس ویژگیهایی که دارند به سرعت در یک دسته قرار دهد. در نتیجه قضاوت نادرستی از دیگران شکل میگیرد.
سوگیری «اثر هالهای» نیز آن است که براساس یک ویژگی جزئی، بهسرعت دربارهی کلیات تصمیم میگیریم و بسیار شایع است و به سرعت و ناخودآگاه در ذهن فرد شکل میگیرد. در نتیجه براساس یک ویژگی خوب یا بد، دیدگاه شخص نسبت به دیگری شکل میگیرد.
سوگیری «اعتمادبهنفس بیش از حد»، باعث بهوجود آمدن اعتمادبهنفس کاذب در کودک نسبت به مهارتها، تواناییها و دانشش میشود و کودک به تواناییها و استعدادش بیش از اندازه بها میدهد و دوست دارد احساس خوبی نسبت به خودش داشته باشد و از اینکه دیگران به او گوشزد کنند که طرز تفکرش اشتباه است، بیزار است. همین اعتمادبهنفس بیش از اندازه باعث میشود که فرد روی باورها و عقاید خودش، هرچند اشتباه و ناقص باشند تأکید داشته باشد و در نتیجه سوگیری «تاییدی» در فرد شکل گیرد. از آنجایی که این دو سوگیری باعث میشوند که فرد روی پیشفرضهای خود اصرار داشته باشد و به دنبال شواهد و مدارکی در راستای تایید باورهایش باشد و به نتیجهای که علاقهمند است برسد، باعث به وجود آمدن سوگیری «خواستهاندیشی» نیز میشوند. در نتیجهی این خوشبینی به باورها و تفکرات، سوگیری دیگری به نام «مثبتنگری» شکل خواهد گرفت. پس میتوان به این نتیجه رسید که سوگیریهای شناختی غالب در این کتابهای کودک به نوعی رابطهی مستقیم با یکدیگر دارند. هرچند باید به سایر سوگیریهای موجود که در کتابهای داستانی تصویری کودکان وجود دارد توجه کرد، چراکه هرکدام به نوعی روی خواننده اثر میگذارند و سبب نهادینه شدن در خواننده و انتقال آن به افراد و نسلهای بعدی میشوند.
با انتخاب کتابی که برای کودکان جالب و مناسب باشد، میتوانید به ترویج مطالعه کمک کنید، همچنین تعامل کودک افزایش مییابد و به رشد بیشتر مهارت های خواندن او کمک میکند. کودکان اغلب از کتابهایی که منعکس کننده دنیای اطرافشان هستند لذت میبرند. کتابها میتوانند واژگان، درک مطلب و مهارتهای تفکر انتقادی کودکان را تقویت کنند و همچنین کمک میکنند تا کوکان احساسات خود و دیگران را درک کرده و باعث افزایش قوهی تخیل میشود.
منبع: شمارهی ۱۷۵ سپیدهدانایی/ مهر ۱۴۰۳