صفحه اصلی > روان‌شناسی اجتماعی : مداخله روانی برای بهبود وضع اقتصادی

مداخله روانی برای بهبود وضع اقتصادی

روان‌شناسی فقر: آیا تله‌ی روانی فقر وجود دارد؟[1]

نویسندگان: یوهانس هوسفر[2] و دَنیل سلیکچ[3]
مترجم: علی‌رضا عباسی

در سال‌های اخیر علل و پیامدهای روانی فقر دوباره مورد توجّه دانشمندان و سیاست‌گذاران قرار گرفته است. ما در این مطالعه‌ی مروری، پیشرفت‌های جدید را به‌طور خلاصه ارائه می‌دهیم. نخست، پیشرفت‌هایی را که در ادارک خود از رابطه‌ی میان درآمد و بهروزی[4] روانی به‌دست آمده است مورد بحث و بررسی قرار می‌دهیم. در تحلیل‌های همبستگی و عِلّی میان درآمد و بهروزی روانی رابطه‌ی پایدار نیرومندی وجود دارد. دوم، ما کارهای اخیر راجع به مضیقه‌ی مالی و فشار روانی بر اولویت‌های اقتصادی و تصمیم‌گیری را به‌طور خلاصه مطرح می‌کنیم؛ نظر ما این است که در این زمینه شواهد تا حدی ضعیف است. سوم، ما شواهد موجود در عرصه‌ی تأثیر مداخلات روان‌شناختی را بر نتایج اقتصادی خلاصه می‌کنیم. مداخلات روانی آسان و سبک، مانند فیلم‌هایی که هدفشان افزایش آرزوهاست بر تشویق سرمایه‌گذاری و بهبود رفاه اقتصادی تأثیر مثبت داشته‌اند. به همین ترتیب، روان‌درمانی و درمان‌های دارویی به منظور سلامت روان اثرات مثبتی بر پیامدهای اقتصادی دارند. با توجّه به تأثیرات نقل و انتقال نقدی، این تأثیرات در شرایط مطلق، کوچک و از نظر مالی، بزرگ است. درنهایت، نتیجه خواهیم گرفت که آیا تله‌ی روانی فقر پذیرفتنی هست یا خیر؟
در طول دهه‌ی گذشته اقتصاددانان، روان‌شناسان و سایر دانشمندان علوم اجتماعی دوباره به بررسی علل روانی فقر و پیامدهای آن علاقه‌مند شده‌اند. آیا فقر می‌تواند تأثیرات روانی ویژه‌ای داشته که و نتایج اقتصادی را چنان تحت‌تأثیر قرار ‌دهد که فقر تداوم یابد؟ هدف از این بررسی خلاصه سازی و تحلیل وضعیت فعلیِ همین مطلب است.
مطرح کردن چنین پرسش‌هایی به معنای سرزنش فقیران به خاطر فقرشان نیست. بلکه، اصل فرضیه این است که قدرت موقعیت (به جای کمبودهای ذاتی خود) پیامدهای بالقوه زیان آوری دارد. استدلال بنیادین برای حلقه‌ی بازخوردی که طی آن فقر خود را از طریق سازوکارهای روان‌شناختی استمرار می‌بخشد دو مؤلّفه دارد: نخست این‌که فقر بر متغیرهای روانی مانند شادی، خرسندی از زندگی و فشار روانی تأثیر می‌گذارد. دوم این‌که همین متغیرها به نوبه‌ی خود چنان بر نتایج اقتصادی تأثیر می‌گذارند که فقر را استمرار می‌دهد. در ادامه جدیدترین شواهد مربوط به هر یک از این سازوکارها را بررسی خواهیم کرد. در بخش‌های پایانی این بررسی به تأثیر مداخلات روان‌شناختی بر نتایج اقتصادی می‌پردازیم و بحثمان را در مورد احتمال وجود تله‌ی روانی فقر به پایان می‌بریم.

تأثیرات درآمد بر پیامدهای روانی
در روان‌شناسی و اقتصاد سابقه‌ای غنی و طولانی در این مورد وجود دارد که آیا درآمد با بهروزی درونی ارتباطی دارد یا باعث آن می‌شود؟ در پژوهش‌های علمی، بهروزی درونی به‌طور معمول با پرسش‌هایی اندازه‌گیری می‌شود که طی آن پاسخ‌دهندگان در یک مقیاس عددی یا طیف لیکرت نمایان می‌کنند که چقدر از زندگی خود خوشحال یا خرسند هستند، آیا احساسات مثبت یا منفی را تجربه می‌کنند و نظایر آن. به مدت چندین دهه، گزارش غالب و حکم‌فرما در زمینه‌ی رابطه‌ی میان درآمد و چنین متغیرهایی، «پارادوکس ایسترلین» بود که نخسیتن بار ریچارد ایسترلین آن را در مجموعه مقاله‌هایی در اوایل دهه‌ی 1970 توصیف کرد. او با داده‌های مقطعی و توالی زمانی، یک رابطه‌ی مثبت میان درآمد و بهروزی درونی در کشورها مشاهده کرد. بعضی ثروتمندان در یک کشور خاص از فقیران در همان کشور شادتر بودند. با این وجود، او چنین رابطه‌ای را در همه جا نیافت و پارادوکس یا تناقض در همین‌جا بود. به‌طور میانگین به‌نظر نمی‌آمد که  مردمان کشورهای ثروتمند شادتر از مردمان کشورهای فقیر باشند. به‌علاوه به نظر نمی‌رسید که با افزایش ثروت کشورها در طول زمان و افزایش درآمد مردمان، بهروزی درونی نیز رشد کند.
این دیدگاه در مجموعه‌ای از مقالات در اوایل دهه‌ی 2000 میلادی توسط استیونسون و ولفرز، ساکس و همکاران به‌طور متقاعدکننده‌ای نقض شد. آن‌ها با بهره‌گیری از داده‌های بیشتر و گسترده‌تر نشان دادند که در واقع همبستگی نیرومندی میان درآمد و بهروزی درونی در همه‌ی کشورها وجود دارد. این همبستگی مثبت در کشور حتی در داده‌های اولیه‌ای که ایسترلین استفاده کرده بود نیز نمایان بود؛ اما تعداد کشورها بسیار کمتر از آن بود که از لحاظ آماری روابط را معنادار کند. علاوه بر این، آن پژوهشگران یک رابطه‌ی مثبت قوی میان رشد تولید ناخالص داخلی با دگرگونی‌های بهروزی درونی یافتند. بنابراین در حال حاضر شواهد دلالت بر همبستگی ابهامی ندارند. هم درآمد و هم رشد با بهروزی درونی بستگی دارند. این موضوع در همه‌ی کشورها درست است.

تأثیرات عِلّی تغییرات درآمد بر بهروزی و فشار روانی
در سال‌های اخیر گسترشی جالب‌توجه داشته است. بررسی‌هایی منتشر شده مدعی وجود رابطه عِلّی تغییر درآمد و بهروزی درونی هستند. بخشی از این ادبیات جدید از تکنیک‌های سریِ زمانی برای دستیابی به این هدف استفاده می‌کنند. برای نمونه، آلوش از یک رویکرد متغیرهای ابزاری مجموعه‌ی زمانی بهره گرفته تا تأثیر درآمد را بر افسردگی (و برعکس) در جدول داده‌های آفریقای جنوبی تعیین نماید. با این حال چه بسا مهم ترین پیشرفت شکل‌گیری تعداد زیادی از مطالعات باشند که از آزمایش‌های کنترل‌شده‌ی تصادفی در بررسی تأثیر نقل و انتقال‌های نقدی بدون قید و شرط و سایر مداخله‌های اقتصادی استفاده می‌کنند. در حال حاضر این نوع بررسی‌ها به اندازه‌ی کافی فراوان و در دسترس هستند تا بررسی‌های نظام‌مند و فراتحلیلی را امکان‌پذیر نمایند. هرچه مبالغ انتقال و جابجایی بیشتر باشد اثرات بیشتری بر بهروزی درونی می‌گذارد. البته تأثیرات آن در طول زمان کاهش می‌یابد که نشان‌دهنده‌ی سازگاری یا کاهش  تأثیرات اقتصادی نقل و انتقال پول نقدی است که زمینه‌ساز تأثیرات بر بهروزی درونی هستند. بنابراین انتقال پول نقد اثرات مثبت قوی و متوسطی بر بهروزی درونی دارد. تعدادی از بررسی‌ها هم از میزان هورمون استرس کورتیزول به‌عنوان یک متغیر عینی استفاده کرده و کاهش کورتیزول را پس از انتقال پول نقد یا بیمه‌ی سلامت هم در بزرگسالان و هم در کودکان یافته‌اند. با این حال توجّه داشته باشید که شواهد مربوط به استرس و فشار روانی گزارش شده از طریق خود گزارش دهی، پس از انتقال نقدی پول بسیار متناقض و مبهم است.
روی هم رفته این نتایج نشان می‌دهد که تأثیر مثبت افزایش متوسط درآمد و ثروت بر بهروزی درونی در انواع گوناگون مداخلات قوی است و اثرش دست کم تا دو سال بعد باقی می‌ماند. نکته‌ی مهم‌تر این است که در مقایسه با پژوهش‌های پیشین درباره‌ی پارادوکس ایسترلین که توضیحش رفت، این بررسی‌ها ادعای عِلّی را در مورد تأثیر درآمد بر بهروزی روا ‌می‌دارند؛ زیرا این بررسی‌ها از آزمایش‌های کنترل شده‌ی تصادفی بهره می‌گیرند که اجازه‌ی تشخیص معتبر تأثیرات عِلّی را فراهم می‌آورند.

اشباع بهروزی و ابعاد آن
گرایش تازه‌ی دیگری در پژوهش‌های مربوط به درآمد و بهروزی درونی، مربوط است به اشباع بهروزی. یافته‌های جدید به این پرسش پاسخ می‌دهند که آیا بهروزی درونی فراتر از سطوح خاصی از درآمد اشباع می‌شوند؟ ایده‌ی پشت این فرضیه این است که به محض برآورده شدن نیازهای اساسی، دیگر درآمدِ بیشتر بر بهروزی تأثیری ندارد. کانمن و دیتون تغییرات دیگری در این فرضیه ایجاد کردند. آن‌ها با بررسی داده‌هایی در ایالات متحده‌ی آمریکا پی بردند که درآمد بیشتر از 75 هزار دلار در سال دیگر با بهروزی لذت بخش (شادی) همراه نیست، بلکه با بهروزی ارزیابی‌کننده (خرسندی از زندگی) مرتبط است. بهروزی لذت‌بخش به تجربه‌ی همه روزه‌ی پاسخ‌دهندگان از احساسات مثبت و منفی مربوط است؛ اما بهروزی ارزیابی کننده به دیدگاهی مستقل‌تر، شناختی‌تر و کلی‌تر از زندگی اشاره دارد.
با این حال با پژوهش‌های اخیر این یافته مورد تردید قرار گرفته است. کلینگزورث با استفاده از داده‌های کمّی متفاوت از ایالات متحده‌ی آمریکا، هیچ مدرکی دال بر اشباع شادی پیدا نکرد. برای حل این مناقشه، کانمن و کلینگزورث درگیر یک همکاری خصمانه شدند که در نهایت تأیید کرد که شادی از طریق درآمد اشباع نمی‌شود. نتیجه‌ای هم که در رابطه با اشباع در بررسی‌های کانمن و دیتون حاصل شده بود به دلیل اثر سقف[5] بود. بنابراین به نظر می‌رسد که در داده‌های ایالات متحده، هم خرسندی از زندگی و هم شادی با افزایش درآمد افزایش می‌یابند.
در ادامه‌ی این کار، جِب و همکاران نقاط اشباع را در 164 کشور مورد مطالعه قرار دادند. برخلاف کلینگز ورث و کانمن و دیتون، آن‌ها در بیشتر کشورها احساس اشباع شادی و خرسندی از زندگی را یافتند. با این حال در مقایسه با شادی، معلوم شد که خرسندی از زندگی با درآمدهای بالاتر در کشورهای گوناگون متفاوت است. بنابراین درحالی‌که این نتیجه، نسخه‌ی سفت‌وسخت کانمن و دیتون را مبنی بر این‌که خرسندی از زندگی به هیچ رو شواهدی دال بر اشباع‌شدگی نشان نمی‌دهد، نمی‌پذیرد با این تفسیر ضعیف‌تر منطبق است که خرسندی از زندگی با درآمد بیشتر اشباع می‌شود.
یکی از ایده‌های جدید در این حوزه مربوط به کار استیونسون و ولفرز است که نشان می‌دهد خرسندی از زندگی و نیز شادی کم‌وبیش، به‌صورت خطی در لگاریتمِ درآمد، در داخل آمریکا و سایر کشورها در تمام سطوح درآمدی افزایش می‌یابد. در مجموع با اطمینان می‌توان گفت که هم شادی و هم خرسندی از زندگی در درآمدهای بالاتر کندتر افزایش می‌یابند. در حال حاضر در آمریکا شواهد اندکی برای اشباع کامل در هر کدام از این دو متغیر وجود دارد. در سطح بین المللی، شادی اگر از طریق احساسات تجربه شده اندازه‌گیری و سنجیده شود چه بسا اشباع شود، البته در درآمدهای بالا. در مورد خرسندی از زندگی شواهد متناقض است و نیاز به بررسی‌های بیشتر دارد. پرداختن به اثرات احتمالی سقف در اندازه گیری، یکی از راه‌های مفید است.
همان طور که گفته شد این نتایج فقط حاکی از همبستگی هستند. بنابراین این پرسش مطرح می‌شود که آیا این تأثیرات اشباعی در موقعیت‌هایی که ادعاهای عِلّی ممکن‌اند نیز یافت می‌شود یا نه؟ مطالعه‌ای که به تازگی در سوئد انجام شده است نشان می‌دهد که چنین اتفاقی رخ داده است. لیندکوئیست و همکاران (2020) از تعداد زیادی از برندگان بخت آزمایی نظرسنجی کرده و کسانی را جوایز بزرگ‌تری بردند را با کسانی که جوایز کوچک‌تری بردند مقایسه کردند. بررسی کردند که آیا کسی از ابتدا در بخت آزمایی شرکت می‌کند یا نه؟ آن‌ها دریافتند کسانی که در بخت آزمایی جوایز بزرگ‌تری برده بودند در مقایسه با کسانی که جوایز کوچک‌تر برده بودند از زندگی خرسندتر بودند. این تأثیر دست کم تا ده سال پس از برنده شدن ادامه داشت و هیچ نشانه‌ای از تضعیف آن در طول زمان موجود نبود. در مقابل، تأثیر آن بر شادی (و معیارهای سلامت روان) بسیار کمتر بود. با توجّه به این‌که سوئد در مقایسه با داده‌های مورد مطالعه در مطالعات همبستگی مورد بحث بالا، کشور پردرآمدی است، این نتیجه با یافته‌های جب و همکاران مبنی بر این‌که شادی با سطوح کمتر درآمد اشباع می‌شود هم‌خوانی دارد.

درآمد نسبی، پیامدها و تأثیرات تعادل عمومی
این واقعیت که در بررسی‌های جب و همکاران نقاط اشباع شادی و خرسندی از زندگی به لحاظ نسبی مشابه اما در شرایط مطلق بسیار متفاوت‌اند و این بررسی ها نشان می دهد چیزی که در بهروزی درونی مهم است درآمد مطلق نیست، بلکه درآمد نسبی یا ادراک شده است. تعدادی از بررسی‌ها، با محاسبه‌ی میانگین درآمد افراد با سن، جنسیّت و تحصیلات مشابه در همان منطقه به این پرسش پرداختند.  سپس این اندازه‌گیری را در رگرسیون شادی یا خرسندی از زندگی در کنار درآمد خود افراد لحاظ کردند. نتایج نشان داد درآمد نسبی کمتر، یعنی درآمد کمتر از بیشترِ افراد مشابه در همان منطقه، با شادی و خرسندی کمتر از زندگی رابطه دارد.
با این حال بررسی‌های مربوط به انتقال پول نقد بدون قید و شرط، شواهد اندکی از پیامدهای روان‌شناختی منفی بر دیگر افراد خانواده یا جامعه را نشان می‌دهد. مک گوایر و همکاران در بررسی نظام‌مند و فراتحلیلی خود تمام مطالعات انتقال پول نقد را جمع‌آوری کرده، تأثیر پیامدها را ارزیابی کرده‌اند. یک بررسی، بهروزی روانی کمتری را در میان دختران در روستاهای مالاوی نشان داد که طی آن سایر دختران، نه آن‌ها، حواله‌های نقدی بدون قید و شرط دریافت می‌کردند.

اثرات کمبود و فشار روانی بر اولویت‌ها و تصمیم‌گیری‌های اقتصادی
فرضیه‌ی دوم در حلقه‌ی بازخوردی این است که پیامدهای روانی فقر بر اولویت‌ها و تصمیم‌های اقتصادی چنان است که فقر را استمرار می‌بخشد. یک مفهوم بسیار برجسته در این زمینه «کمبود» یا «مضیقه‌ی مالی» است که در یک کتاب ناشناس تأثیرگذار توسط مولیناتان و شافر معرفی شده است. نویسندگان معتقدند که فقر و مضیقه‌ی مالی، منابع شناختی از جمله توجه، کنترل اجرایی و حافظه‌ی فعال را مصرف کرده و در نتیجه تصمیم‌گیری را مختل می‌کند. به‌طور ویژه آن‌ها اظهار می‌کنند که کمبود و مضیقه‌ی مالی هم ظرفیت کلی ذهن را کاهش می‌دهد و هم توجّه را به سمت ویژگی‌های برجسته و مرتبطِ با درآمد، به قیمت جنبه‌های کمتر برجسته اما بالقوه مهم دیگر هدایت می‌کند.

تأثیرات کمبود و مضیقه‌ی مالی بر خطرپذیری
در چند بررسی تأثیرات کمبود و مضیقه‌ی مالی بر گزینش‌ها و انتخاب‌های پرخطر مورد توجه قرار گرفته است. کاروالیو و همکاران و همچنین کسیدی در سه بررسی هیچ تأثیری از زمان پرداخت و برداشت پول بر خطرپذیری نیافتند. آکساکا و همکاران کاهش قابل‌توجهی را در خطر‌گریزی پاسخ‌دهندگان کم درآمد در آمریکا، درست پیش از روز پرداخت یافتند. دالتون و همکاران نشان دادند که در نمونه‌ای از کارآفرینان ویتنامی دغدغه‌های مالی خطرگریزی را کاهش داده و فرد را خطرپذیرتر می‌کند. برعکس، اونگ و همکاران کاهش خطرپذیری را پس از رهایی از بدهی در سنگاپور مستند کرده‌اند. بنابراین با بررسی‌های اندکی که در دسترس است شواهد تأثیرات کمبود و مضیقه مالی بر خطرپذیری‌پذیری مبهم است.

تأثیرات کمبود و مضیقه‌ی مالی بر اولویت‌های اجتماعی
پژوهش‌ها در زمینه‌ی تأثیرات کمبود و مضیقه‌ی مالی بر اولویت‌های اقتصادی هنوز در ابتدای راه هستند. بونمانت، میر و بارتوش تأثیرنیرومند کمبود و مضیقه مالی را براساس بازی دیکتاتور[6] نیافتند. با این حال چنین به نظر می‌رسد که اجرای هنجارهای اجتماعی و تعصب درون‌گروهی تحت‌تأثیر کمبود و مضیقه مالی قرار می‌گیرد. بارتوش نشان می‌دهد که اجرای هنجارهای اجتماعی پیش از برداشت محصول ضعیف‌تر است. شاید به این دلیل که ضروری تلقی نمی‌شوند. بونمانت و میر دریافتند که در یک بازی کالاهای عمومی[7] و مجازات شخص سوم در بازی معمای زندانیان[8] برداشت محصول بر همکاری و تشریک مساعی شرکت‌کنندگان تأثیر می‌گذارند.
تأثیرات استرس و فشار روانی بر گزینش اقتصادی
مرتبط با ادبیات مضیقه‌ی مالی و تا حدی جدای از آن، در سال‌های اخیر استرس به‌عنوان یک سازوکار اجتماعی که از طریق آن فقر ممکن است بر نتایج اقتصادی تأثیر بگذارد مورد توجه قرار گرفته است. به‌طور مشخص هوسفر و فهر خاطر نشان می‌کنند که استرس می‌تواند ترجیح پاداش فوری و خطرگریزی را افزایش دهد، در نتیجه می‌تواند به‌طور بالقوه به رفتار سرمایه‌گذارانه‌ی کوته بینانه و بیش از حد محتاطانه بینجامد.
بررسی‌های اخیر شواهد مطرح شده را توسط هوسفر و فهر راجع به ترجیح پاداش فوری را در موقعیت‌های استرس‌زا تائید می‌کنند. کوپل و همکاران نشان می‌دهند که هنگامی که شرکت‌کنندگان در معرض یک عامل استرس‌زای فیزیکی (مانند درد ساعدِ دست) قرار گرفتند بیشتر یک منفعت فوری را انتخاب کردند تا یک منفعت دیرهنگام. همین‌طور در یک بررسی آزمایشگاهی در کنیا که طی آن شرکت‌کنندگان برای کسب منافع به رقابت می‌پرداختند، یک عامل استرس‌زای اقتصادی ترجیح پاداش فوری را افزایش داد. سرانجام هوسفر و همکاران در پژوهشی در کنیا به دو طریق به شرکت‌کنندگان استرس وارد کردند: نخست از طریق تجویز هیدروکورتیزون که از لحاظ دارویی میزان هورمون استرس کورتیزول را بالا می‌برد. دوم از طریق یک عامل استرس‌زای اجتماعی به نام آزمون استرس اجتماعی ترایر که در آن شرکت‌کنندگان در معرض یک موقعیت اجتماعی استرس‌زا قرار می‌گیرند. این بررسی نشان می‌دهد که استرس، وقتی پای سود در میان است ترجیح پاداش فوری را افزایش می‌دهد اما وقتی پای زیان در میان است کاهش می‌دهد. با این وجود، از لحاظ آماری نتایج ضعیف است. به‌علاوه، چندین بررسی بیانگر آن هستند که استرس یا تاثیری بر ترجیح پاداش فوری ندارد یا در واقع آن را کاهش می‌دهد. خلاصه این‌که به نظر ما شواهد تأثیر استرس بر ترجیح پاداش فوری، ضعیف و غیرقطعی است و بررسی ناچیزی در حل این مسئله شده است. همچنین پژوهش‌های اخیر، بر نتیجه‌ی گزارش شده توسط هوسفر و فهر مبنی بر این‌که استرس خطرپذیری‌گریزی را افزایش می‌دهد تردید افکنده‌اند. برای نمونه، کلون و همکاران در یک آزمون خطرپذیری‌پذیری بادکنکی تأثیر داروی هیدورکورتیزون را بر خطرپذیری‌پذیری مطالعه و بررسی کردند. شرکت‌کنندگان در این آزمون با هر بار باد کردن بادکنک سود می‌کردند اما اگر بادکنک می‌ترکید همه چیز را از دست می‌دادند. این بررسی نشان داد که میزانِ بالای کورتیزول خطرپذیری‌پذیری را در مردان افزایش می‌دهد اما در زنان نه.
در قلمرو ادبیات مربوط به تأثیرات استرس بر رقابت‌پذیری سلسله مقاله‌های جذابی نوشته شده است. رقابت‌پذیری به‌طور معمول در اقتصاد رفتاری با استفاده از آزمون کلاسیک نیدرل- وسترلوند اندازه‌گیری می‌شود. در این آزمون، شرکت‌کنندگان یک کار واقعی انجام می‌دهند، مانند اضافه کردن اعداد، ابتدا برای پرداخت به ازای هر واحد مقرر از کار مورد توافق، سپس استفاده از مشوق‌های مسابقه که در آن پرداخت به عملکرد گروه بستگی دارد. در دور سوم، شرکت‌کنندگان می‌توانند بین دو طرح تشویقی انتخاب کنند. رقابت‌پذیری به‌مثابه‌ی انتخاب مسابقه به جای مشوق‌ها به ازای هر واحد از کار مورد توافق تعریف می‌شود.
پژوهشگران به تازگی به‌طور گسترده‌تری به تأثیر استرس بر اولویت‌های اجتماعی پرداخته‌اند. یافته‌های این پژوهش‌ها تا حدی متناقض هستند. در یک بررسی «مقدماتی» با قراردادن شرکت‌کنندگان در بازی دیکتاتور و پس از آن آزمون استرس اجتماعی ترایر، پژوهشگران افزایش رفتارهای جامعه‌پسند را ثبت کردند. تفسیر خود آن‌ها از این یافته این است که استرس باعث می‌شود انگیزه‌ی «مراقبت و دوستی» در فرد شکل بگیرد و کارکرد آن کاهش استرس خواهد بود؛ یعنی هنگامی که انسان‌ها خود را در یک وضعیت استرس‌زا می‌بینند ممکن است تمایل پیدا کنند که برای رهایی از آن اتحاد و پیوستگی اجتماعی بنیان نهند. پزوهشگران همچنین دریافتند که قرار گرفتن افراد در معرض آزمون استرس اجتماعی ترایر، میزان پرداختی را در بازی دیکتاتور برای ایجاد توافق اجتماعی بیشتر می‌کند و فراتر، تأثیر مثبت استرس را بر اولویت‌های اجتماعی تائید می‌کنند، اما نشان می‌دهد که انگیزه‌ی «مراقبت و دوستی» تنها به تماس‌های نزدیک اجتماعی گسترش می‌یابد. در مقابل، وینکرز و همکاران از کاهش میزان پرداختی در بازی دیکتاتور پس از قرار گرفتن در معرض آزمون استرس اجتماعی ترایر و کاهش نرخ تقسیم پول با دیگری در این بازی خبر دادند که نشان می‌دهد آزمودنی‌های تحت استرس بیشتر در جهت منافع مالی خود اقدام می‌کنند.
بنابراین، بررسی‌های موجود شواهد غیرقطعی و بی‌نتیجه‌ای را درباره‌ی وجود و حتی هدایت اثر استرس بر رفتار اجتماعی ارائه می‌دهند. به‌طورکلی، تأثیر استرس بر اولویت‌های اقتصادی و تصمیم‌گیری خیلی قانع‌کننده نیست؛ به ویژه شواهد اخیر در مورد ترجیح پاداش فوری، خطرپذیری‌پذیری و اولویت‌های اجتماعی بسیار ضعیف و ناسازگار هستند. ادبیات نوظهور درباره‌ی رقابت‌پذیری شاید کمتر درهم و برهم باشد، اگرچه در اینجا نیز تأثیرات مطالعات و بررسی‌های فردی اندک و ناچیز است. این حوزه سزاوار کاوش بسیار است. همین مسئله درباره‌ی اعتماد به نفس کاذب هم صادق است. به تازگی نشان داده شده است که اعتماد به نفس کاذب پس از آزمون استرس اجتماعی ترایر در شرکت‌کنندگانِ کم اضطراب، افزایش می‌یابد.

تأثیرات مداخلات روانی بر نتایج اقتصادی
الف) مداخلات روانی آسان و خفیف
رویکرد دیگر برای درک بهتر تأثیرات اقتصادی پیامدهای روانی فقر، بررسی تأثیر مداخلاتی است که متغیرهای روان‌شناختی را برای تصمیم‌گیری و عملکرد اقتصادی هدف قرار می‌دهند. چنین مداخلاتی دو گونه‌اند: اول مداخلات آسان و خفیفی که ساختارهای روان‌شناختی بسیار محدودی را مانند آرزوها، جهت‌گیری آینده و عزت‌نفس فرد  هدف قرار می‌دهند. دوم، مداخلات پیچیده‌تر و عمیق‌تر مانند روان‌درمانی یا دارودرمانی که هدف آن‌ها بهبود هرچه بیشتر سلامت روان است. با بیان این مقدمه که مرز میان این دو رویکرد سیال است به هر یک از این دو رویکرد می‌پردازیم.
تعدادی از پژوهش‌هایی به تازگی انجام شده‌ در حوزه‌ی مداخلات آسان و خفیف،  موفقیت‌هایی را در تأثیر بر رفتارهای اقتصادی گزارش کرده‌اند. یکی از نخستین پژوهش‌ها در این زمینه، پژوهش برنارد و همکاران بود که در سال‌های 2011-2010 مداخله‌ی «آرمان یا آرزو» را در روستاهای اتیوپی اجرا کرد. در مفهو‌م‌سازی‌های نظری، آرمان به‌طور معمول به‌عنوان معیار سنجش در تابع مطلوبیت در نظر گرفته می‌شوند که نتایج را با آن ارزیابی می‌کنند. این مداخله شامل فیلم‌های کوتاهی بود که کسانی را به تصویر می‌کشید که در کار تجارت یا فعالیت‌های دیگر موفق بوده‌اند. گروه کنترل یک فیلم خنثی (یا دارونما) را تماشا کردند. این مداخله در افزایش سطح آرزو و آرمان موفقیت کسب کرد؛ زیرا پس از تماشای این فیلم‌ها، آزمون‌شوندگان بزرگسال، هم در حوزه‌ی اقتصادی برای خود آرمان‌های بالاتری در نظر گرفتند و هم برای پیشرفت تحصیلی فرزندانشان آرزوهایی در سر پروراندند. این تغییر در آرمان‌ها و آرزوها به تغییر رفتار اقتصادی نیز منجر شد؛ شش ماه پس از این مداخله، نویسندگان افزایش عرضه‌ی نیروی کار، افزایش پس‌انداز و افزایش سرمایه‌گذاری آموزشی را گزارش کردند. پنج سال بعد، خانواده‌هایی که مورد آزمون قرار گرفته بودند، به‌طور چشمگیری درآمد بیشتری داشتند و کودکانشان تحصیل کرده‌تر بودند. بدین سان یک فیلم کوتاه و کم هزینه می‌تواند تأثیرات بلندمدتی بر نتایج اقتصادی و سرمایه‌ی انسانی داشته باشد. ممکن است جنبه‌ی الگوی شخصیتی این فیلم‌ها در این مداخله‌ها مهم باشد. بر زمینه‌ی همین فرضیه دایلی دریافت که نشان دادن یک فیلم با الگوی شخصیتی یک زن به دانش آموزان اوگاندایی به ویژه در میان دختران عملکرد امتحانی آن‌ها را بهبود می‌بخشد.
در یک بررسی جدیدتر در روستاهای کنیا و در کارگاه‌های آموزشی، تکنیک‌هایی برای افزایش آرزوها و برنامه‌ریزی برای دستیابی به آن‌ها برگزار شد و آن را با انتقال پول نقد به صورت بدون قید و شرط همراه کرد: شرکت‌کنندگان یا فقط مداخله‌ی کارگاهی، انتقال نقدی و یا هر دو مداخله را دریافت کردند. در این بررسی مداخله‌ی کارگاهی اثرات مثبتی بر نتایج اقتصادی از جمله عرضه‌ی نیروی کار، سرمایه‌گذاری و درآمد، طی نوزده ماه پس از درمان داشت. افزودن درمان کارگاهی به نقل و انتقال پول، نتایج مشابهی در مقایسه با حالتی داشت که فقط نقل و انتقال پول صورت می‌گرفت. این نشان می‌دهد که هر دو مداخله می‌توانند فرایندهای مشابهی را فعال کنند.
در چند پژوهش اخیر موضوع خودانگاره و هویت مورد بررسی قرار گرفته‌اند. هویت، از دیرباز به‌مثابه‌ی یک تابع مطلوبیت مدل‌سازی می‌شود که بازده‌های ویژه‌ی هویت را تأمین می‌کند. یعنی رفتار مطابق با هویت، بازده و نتیجه‌ی مثبت دارد، درحالی‌که آن رفتاری که هویت فرد را نقض می‌کند باعث اضطراب می‌شود.
مداخلاتی که آرمان‌ها و خودانگاره را بررسی کرده‌اند و هدف قرار داده‌اند نویدبخش هستند. در پژوهشی تازه موضوعِ باورها نیز بررسی شد. خودکارآمدی به باورهایی در مورد این‌که آیا فرد خود را قادر به‌دستیابی به نتایج مطلوب می‌داند یا خیر بستگی دارد. مک‌کلوی برای تقویت خودکارآمدی زنان هندی یک مداخله‌ی رفتاری اجرا کرد. آن مداخله تأثیر قابل‌توجهی بر اشتغال آن زنان داشت. زنانی که مورد مداخله قرار گرفتند سی‌ودودرصد احتمال بیشتری داشت که خارج از مزرعه‌ی خانگی اشتغال یابند. اما این تأثیر کوتاه بود و پس از گذشت یک سال از اِعمال مداخله اثرش از بین رفت. شاید این تأثیر کوتاه مدت به خاطر ماهیت این نوع مداخلات باشد که آسان و خفیف هستند.
بررسی جدیدی دو مکانیسم احتمالی دیگر را می‌آزماید که از طریق آن‌ها نتایج و پیامدهای شناختی و رفتاری فقر ممکن است بر نتایج اقتصادی و رفاهی تأثیر بگذارد. یکی از پیامدهای احتمالی فقر که چه بسا در اثر استرس ایجاد می‌شود نرخ بالای ترجیح پاداش فوری است. مورد دیگر برنامه‌ریزی ناکافی برای آینده است. پژوهشگران مداخلات روانی آسان و خفیفی را ترتیب دادند که هدف آن کمک به زنان کنیایی برای تجسم بهتر آینده و بهبود برنامه‌ریزی برای آینده بود. این مداخلات در دو جلسه، یکی شامل تمرین‌های تجسمی هدایت شده و دیگری در حوزه‌ی برنامه‌ریزی انجام گرفت. مداخله در حوزه‌ی برنامه‌ریزی تأثیر اندکی داشت اما طی مداخله‌ی تجسمی، میزان کُلُر زنی به آب و صرفه‌جویی در طول سه سال افزایش قابل‌توجهی پیدا کرد. این نشان می‌دهد که یک برنامه‌ی آسان و خفیف برای بهبود تجسّم آینده می‌تواند بر بهبود وضعیت رفاه تأثیر بگذارد.
خلاصه این‌که در چند سال گذشته ادبیات و پژوهش‌های تازه‌ای ظهور کرده‌اند که به توصیف تأثیرات مداخلات روانی آسان و خفیف بر انواع نتایج اقتصادی مانند سرمایه‌گذاری انسانی، پس‌انداز، رفتار بهداشتی و عرضه‌ی نیروی کار می‌پردازند. برخی از تأثیرات گزارش شده نیز تا مدت‌ها پس از مداخله باقی می‌مانند. بنابراین می‌توان نتیجه‌گیری کرد که مداخلات روان‌شناختی هدفمند راهی امیدوارکننده در جهت بهبود نتایج اقتصادی است. البته، این تأثیرات خیلی بزرگ و مانا نیستند و به سرعت از بین می‌روند، اگرچه این موضوع با توجه به ماهیت کم هزینه‌ی مداخلات دور از انتظار نیست. مداخلات پیچیده‌تر، مانند روان‌درمانی چه بسا ظرفیت ایجاد اثرات بزرگ‌تر و ماندگارتر را داشته باشند که اکنون به آن‌ها می‌پردازیم.
ب) سلامت روانی و مداخلات روان‌درمانی
شواهد مربوط به تأثیر فقر بر بهروزی روانی این پرسش را مطرح می‌کند که مداخلاتی که به‌طور مستقیم به بهروزی می‌پردازند آیا می‌توانند هم بهروزی را بهتر می‌کنند و هم نتایج اقتصادی را؟ به تازگی پژوهشگران توجه خود را به تأثیرات اقتصادیِ روان‌درمانی و اِعمال مداخلات مرتبط با آن معطوف کرده‌اند. برای نمونه در یکی از نخستین پژوهش‌ها در این حوزه، بارانوف و همکاران پس از اِعمال یک مداخله‌ی روان‌درمانی ساده بر مادران افسرده‌ی پاکستانی دریافتند که این مداخله منجر به افزایش سرمایه‌گذاری آن‌ها روی فرزندانشان شد. این افزایش‌ها و تأثیرات مثبت درمان بر سلامت روان مادر به‌طور چشم‌گیری تا هفت سال بعد دوام یافت.
درحالی‌که بررسی تأثیرات اقتصادی روان‌درمانی در ادبیات مربوط به اقتصاد موضوع جدیدی است آزمایش‌هایی که مداخلات سلامت روان را مورد آزمایش قرار می‌دهند، از گذشته اغلب متغیرهای اقتصادی را به‌مثابه‌ی پیامدهای فرعی یا ثانوی مورد سنجش قرار می‌دادند. با عنایت به اثربخشی مداخلات اقتصادی بر بهبود سلامت روانی و نیز اثربخشی مداخلات سلامت روان بر بهبود اقتصادی، اکنون پرسش مهم سیاست‌گذارانه این است که کدام یک از این مداخلات نتایج مؤثرتری دارند؟ و آیا وقتی از هر دو نوع مداخله استفاده شود تأثیر بیشتری دارد یا فقط از یک نوع آن؟ آیا هر کدام از آن‌ها به تنهایی بیشتر اثر دارند؟
در پاسخ به این پرسش‌ها، به تازگی تعداد اندکی پژوهش‌ به مقایسه‌ی مسقیم تأثیر انتقال‌های نقدی بی‌قید و شرط و مداخلات روان‌درمانی پرداخته‌اند. بلاتمن و همکاران تأثیر یک برنامه‌ی هشت هفته‌ای روان‌درمانی را بر نتایج روانی، اجتماعی و اقتصادی در مردان جوان بزهکار در مونرویای لیبریا بررسی کردند. آن‌ها تأثیرات کوتاه مدتی را بر پیامدهای اقتصادی انتقال نقدی و مداخله‌ی ترکیبی و در اندازه‌ی کمتر، در درمان یافتند: تا 25 هفته پس از درمان، انتقال پول نقد مصرف را تا پنجاه‌وچهار درصد، مداخله‌ی ترکیبی را تا چهل‌وهفت درصد و درمان صِرف را تا بیست‌وچهار درصد افزایش داد. بنابراین درمان این ظرفیت را دارد که نتایج اقتصادی را در بازه‌های زمانی بسیار کوتاه بهبود ببخشد. با این وجود، این افزایش میزان مصرف تنها اثر آماری معنادار در میان چندین پیامد اقتصادی بود و از سایر استنتاج‌ها جان سالم به در نبرد. به‌علاوه، پس از گذشت یک سال از مداخله‌ی درمانی، اثرات درمانی بر همه‌ی پیامدها نزدیک به صفر شد: برای میزان مصرف، تأثیر یک ساله انتقال پول نقد به تنهایی شش درصد و درمان چهار درصد است. مداخله‌ی ترکیبی مصرف را در حدود یازده درصد کاهش داد که به لحاظ آماری معنادار نیست. سایر نتایج اقتصادی نیز هیچ تأثیری را نشان نمی‌دهند. روی‌هم‌رفته این نتایج نشان می‌دهند که انتقال پول نقد می‌تواند در بهبود پیامدهای اقتصادی در کوتاه مدت مؤثر تر از روان‌درمانی باشد.
بُعد تازه‌تر این روش این است که آیا مداخلات به جمعیت‌های خاص تعلق دارد یا عموم مردم را هدف قرار می‌دهد. برای مثال مداخله‌ی رفتار درمانیِ شناختی (CBT) توسط بلتمن و همکاران در وهله‌ی نخست به منظور بهبود نتایج اقتصادی مورد استفاده قرار نگرفت بلکه به منظور کاهش جرم و خشونت بود. در واقع، این روش در دستیابی به این هدف در کوتاه مدت موفق‌تر از انتقال نقدی عمل می‌کرد. این نتیجه این پرسش را مطرح می‌کند که آیا مداخلات روان‌شناختی زمانی بهتر عمل می‌کنند که به مشکلات خاص جمعیت‌های خاص بپردازند یا این‌که می‌توانند تأثیرات گسترده‌ای در نمونه‌های عموم مردم داشته باشند؟ بارکر و همکاران با عرضه‌ی یک برنامه روان‌درمانی به نمونه‌ای از عموم مردم در کشور غنا، صرف نظر از شدت ابتدایی اضطراب، تأثیرات مثبت آن را بر پیامدهای روانی و اقتصادی یافتند. این نتیجه به این احتمالِ جالب منجر می‌شود که مداخلات بهداشت روانی چه بسا حتی برای شرکت‌کنندگانی هم اضطراب ندارند سودمند باشد.
بررسی هوسفر و همکاران اما نتایج متناقضی داشت. در این پژوهش نمونه‌ای از کشاورزان فقیر در کشور غنا به چهار گروه تقسیم شدند؛ گروه اول یک برنامه‌ی روان‌درمانی به نام «مدیریت مشکل» (که توسط سازمان بهداشت جهانی تدوین شده است) دریافت کرد. گروه دوم وجه نقدی به میزان 1081 دلار آمریکا دریافت کرد. بر گروه سوم نیز هر دو مداخله اِعمال شد. گروه چهارم نیز گروه کنترل بود. چهارده ماه پس از اِعمال این مداخلات، انتقال وجه نقدی  تأثیرات مثبت فراوانی بر نتایج اقتصادی و بهروزی روانی داشت، اما مداخله‌ی روان‌شناختی تأثیر معناداری بر این متغیرها نداشت. این امر هم به هنگام تمرکز بر کل نمونه درست بود و هم در هنگام پژوهش شرکت‌کنندگانی که از همان آغاز سلامت روانی ضعیفی داشتند. چیزی که اهمیت دارد این است که هزینه‌ی انتقال پول نقد کمتر از نصفِ مداخله درمانی بود که باعث می‌شود به مداخله‌ای مقرون‌به‌صرفه‌تر تبدیل شود.
پژوهش و بررسی تأثیرات اقتصادیِ درمان ضدافسردگی یک پیشروی وسوسه‌انگیز است. در یک آزمایش تصادفی گسترده در هند، آنجلوچی و بنت پس از هشت ماه مراقبت روان‌پزشکی از نمونه‌ای از افراد (بیشتر زن) مبتلا به افسردگی که مراقبتشان شامل درمان دارویی هم بود، هیچ تأثیر اقتصادی نیرومندی نیافتند. با این حال، ادغام دارودرمانی با یک برنامه‌ی معیشتی، از لحاظ کیفی تأثیرات بیشتری در درآمد داشت. یک قلمرو ناشناخته که می‌تواند در آینده مورد بررسی قرار گیرد این است که بفهمیم چه زمانی و کدام مداخلات دارویی بر نتایج اصلی اقتصادی مانند میزان مصرف تأثیر می‌گذارند؛ کدام درمان‌های دارویی در مقایسه با روان‌درمانی یا انتقال پول نقد مقرون‌به‌صرفه هستند و اثرات مربوطه چقدر باقی می‌ماند و مداخلات روان‌شناختی و اقتصادی کی و کجا تأثیرات افزایشی یا چندگانه دارد؟

آیا تله‌ی روانی فقر وجود دارد؟
همان طور که در آغاز این گفتار توضیح دادیم میزان اهمیتی که ما به علل و پیامدهای روانی فقر در تصمیم‌گیری‌های سیاسی می‌دهیم بستگی به این دارد که این عوامل تا چه اندازه فقر را تقویت می‌کنند. این‌که رابطه‌ی بالقوهْ‌ دوسویه‌ی میان فقر و بهروزی روانی را به «تله‌ی فقر» تعبیر کنیم وسوسه‌انگیز است. با این حال این اصطلاح تعریف دقیقی در اقتصاد دارد. تله‌ی فقر در صورتی به‌وجود می‌آید که شوک‌های درآمدی بزرگ و مثبتی فرد را در یک مسیر دائمی فقر قرار دهد. یک دور ساده که طی آن فقر تأثیرات منفی بر بهروزی می‌گذارد و آن نیز به نوبه‌ی خود فقر را افزایش می‌دهد تله به شمار نمی‌آید. بنابراین مهم است که بپرسیم آیا تأثیر تغییرات درآمدی بر بهروزی درونی چنان قوی است که به‌طور قابل‌قبولی یک تله‌ی فقرِ روانی ایجاد کند؟
روشن بودن عوامل ایجادکننده‌ی تله‌ی روانی فقر این امکان را به ما می‌دهد که بپرسیم آیا تأثیر علّی تغییرات درآمد بر بهروزی درونی به اندازه‌ی کافی قوی هست که وجود تله را تصدیق کند؟ اگر نوسان بهروزی روانی با توجه به درآمد خیلی اندک باشد، در این صورت نوسان درآمد با توجه به بهروزی روانی باید بسیار بزرگ باشد تا بتواند یک تله ایجاد کند. برعکس، اگر نوسان بهروزی با درآمد نسبتاً بزرگ باشد، برای مثال اگر بالاتر از یک باشد احتمال وجود تله بیشتر می‌شود؛ زیرا در این صورت نوسان دیگر (نوسان درآمد نسبت به بهروزی) می‌تواند کوچک‌تر از یک باشد که نشان می‌دهد هنوز تله وجود دارد.
مقاله‌ی حاضر به مرور پژوهش‌های انجام شده راجع به تأثیر فقر بر روان و روان‌شناسی فقر پرداخت. دانستیم که فقر و قرارگیری در شرایط اقتصادی نامناسب یا تجربه‌ی استرس اقتصادی بر ساختار روانی انسان تأثیر دارد. همچنین تجربه‌ی رفاه نیز بر احساس شادی و خرسندی اثر دارد. برخی بر این باورند که تجربه‌ی شادی و خرسندی تا میزانی تحت‌تأثیر رفاه افزایش می‌یابد و از جایی به بعد اشباع می‌شود. اما برخی دیگر شواهدی متفاوت یافتند که این روند افزایشی متوقف نمی‌شود، بلکه از جایی به بعد کندتر می‌شود.
فقر و مضیقه‌ی مالی، منابع شناختی از جمله توجه، کنترل اجرایی و حافظه‌ی فعال را مصرف کرده و در نتیجه تصمیم‌گیری را مختل می‌کند. استرس باعث می‌شود انگیزه‌ی «مراقبت و دوستی» در فرد شکل بگیرد و کارکرد آن کاهش استرس خواهد بود؛ یعنی هنگامی که انسان‌ها خود را در یک وضعیت استرس‌زا می‌بینند ممکن است تمایل پیدا کنند که برای رهایی از آن اتحاد و پیوستگی اجتماعی بنیان نهند. البته این وضعیت همیشه مشاهده نمی‌شود و گاهی استرس فرد را به این سمت سوق می‌دهد که تنها موفقیت مالی خودش را درنظر بگیرد.
مداخله‌هایی برای ارتقای وضع اقتصادی و روانی افراد طراحی شده است که برخی کم‌شدت است و برخی شامل روان‌درمانی و دارودرمانی می‌شود. مداخلات کم‌شدت شامل تماشای فیلم و شرکت در کارگاه‌ها و استفاده از تکنیک‌های تجسمی است و این مداخلات اگرچه اثربخش است اما این تأثیر کم‌دوام‌تر از روان‌درمانی یا دارودرمانی است.
میزان اهمیتی که ما به علل و پیامدهای روانی فقر در تصمیم‌گیری‌های سیاسی می‌دهیم بستگی به این دارد که این عوامل تا چه اندازه فقر را تقویت می‌کنند. این‌که رابطه‌ی بالقوه‌ دوسویه‌ی میان فقر و بهروزی روانی را به «تله‌ی فقر» تعبیر کنیم وسوسه‌انگیز است. با این حال این اصطلاح تعریف دقیقی در اقتصاد دارد. تله‌ی فقر تنها در صورتی وجود خواهد داشت که شوک‌های درآمدی بزرگ و مثبتی لازم باشد تا فرد را در یک مسیر دائمی فقر قرار دهد. یک دور ساده که طی آن فقر تأثیرات منفی بر بهروزی می‌گذارد و آن نیز به نوبه‌ی خود فقر را افزایش می‌دهد تله به شمار نمی‌آید. برای این‌که وجود تله‌ی روانی فقر تأیید شود باید عوامل تأثیرگذار بر آن را مشخص کرد.

پی‌نوشت:

[1]. این متن باعنوان The Psychology of Poverty: Where do we stand ? در شماره‌ی چهلم مجله‌ی Social Philosophy and Policy و در سال 2023 به‌چاپ رسیده است. -م.

[2]. Johannes Haushofer جامعه‌شناس و استاد جامعه‌شناسی دانشگاه استکهلم است. -م.

[3]. Daniel Salicath در مؤسسه‌ی مکس‌پلانک مشغول به پژوهش است. -م.

[4] .wellbeing

[5]. اثر سقف: این اثر هنگامی وجود دارد که بیش از پانزده درصد پاسخ دهندگان بیشترین نمره قابل دستیابی را کسب کنند. -م.

[6]. بازی دیکتاتور یک بازی در حوزه اقتصادی تجربی است. در این بازی به نفر اول مقداری پول داده می‌شود و او باید بر مبنای منش خود بین خود و نفر دوم تقسیم کند. -م.

[7]. افراد در این بازی تصمیم می‌گیرند که چه مقدار از دارایی‌های شخصی خود را در سبد عمومی قرار دهند. -م.

[8]. این بازی نشان می‌دهد که چطور 2 نفر، در همکاری برای اینکه خود به منفعت بیشتری برسند به خودشان زیان وارد می‌کنند.

منبع: شماره‌ی ۱۷۴ سپیده‌دانایی/ شهریور ۱۴۰۳

مطالب مرتبط

دیدگاهتان را بنویسید