پیشرفتهای اخیر در روانشناسی مثبتنگر و پژوهشهای مرتبط با بهباشی، ظرفیتهای فراوانی را برای ارتقای زندگی فردی و اجتماعی نشان دادهاند. در این میان، توجه به مدلی میانفرهنگی، زیستمحیطی و پیچیده از اهمیت بسزایی برخوردار است. مقاله حاضر، تغییر پارادایمی به سوی روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی را معرفی میکند؛ رویکردی که هم جنبههای تاریک زندگی (روانشناسی منفینگر) و هم جنبههای روشن آن (روانشناسی مثبتنگر) را در مدلی یکپارچه برای فهم بهتر بهباشی در نظر میگیرد.
در این چارچوب، بر اهمیت رنج و نقش آن در پرورش بهباشی پایدار تأکید میشود. همچنین مفهوم کلیدی اعتلای نفس به عنوان یکی از اصول اساسی این پارادایم مطرح میگردد. در ادامه نیز پیامدهای احتمالی این رویکرد برای پژوهش و مداخلات روانشناختی بررسی میشود.
روانشناسی مثبتنگر در جهان متغیر امروز
از آغاز دهه ۲۰۰۰ میلادی که روانشناسی مثبتنگر به مثابه یکی از شاخههای اصلی روانشناسی نمایان شد تاکنون، روز و روزگاری خیلی تغییر کرده است. همهگیری بیماری کرونا به طور فاجعه باری ما را متوجّه ضعف و شکنندگی جامعة مدرن و محدودیّت شرایط انسانی کرده است و تاثیرات آن بر زندگی آدمی گسترده و پایدار بوده است.جنگ اخیر روسیه و اوکراین با پیامدهای گستردهاش در سراسر جهان، از استرس مالی ناشی از افزایش قیمت انرژی گرفته تا از دست دادن عزیزان غیرنظامی، همه را تهدید میکند که به یک درگیری جهانی تبدیل شود. در واکنش به این شرایط نگران کننده ممکن است مردم بپرسند:
در چنین اوضاع و احوالی چگونه میتوانیم شاد باشیم؟
روانشناسی مثبتنگر سنّتی به این پرسش پاسخ مناسبی نمیدهد زیرا بیشتر بر «فهم اینکه انسانها چگونه از صفر به مثبت هشت میرسند متمرکز است. در مقابل، روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی به طور بنیادی به این مسئله میپردازد که حتّی در تاریکترین زمانهای یک تراژدی بزرگ چگونه مثبتنگر بمانیم و خوب زندگی کنیم . این ملاحظهای مهم است زیرا وظیفه حرفهای و اخلاقی روانشناسان این است که بر رفع رنج مردم و کمک به آنها برای امیدواری به آیندهای بهتر اهتمام ورزند.
جهانشمولی رنج و جایگاه آن در بهباشی
هیچ زندگیای بدون تجربه رنج امکانپذیر نیست. این اصل نه تنها در تاریخ اندیشه انسانی تکرار شده، بلکه در پژوهشهای علمی نیز تأیید شده است. از دیدگاه فلسفه بودایی، زندگی برابر با رنج است؛ زیرا تمایل به خوشبختی دنیوی و ناآگاهی از ناپایداری زندگی سرچشمههای اصلی رنج به شمار میروند.
با این حال، شواهد تجربی نشان دادهاند که هیجانهای منفی نیز میتوانند پیامدهای مثبتی داشته باشند و بالعکس. در اینجاست که دیالکتیک یین و یانگ به عنوان الگویی برای تعامل پویای نیروهای متضاد زندگی مطرح میشود. بنابراین، بهباشی پایدار تنها در گرو یادگیری استفاده متوازن از تجربههای مثبت و منفی است.
تحولات پژوهشهای بهباشی و تغییر پارادایم
پژوهشهای جدید نشان میدهند که بهباشی، مفهومی چندبعدی و پیچیده است. تا همین اواخر، بعد اگزیستانسی آن در روانشناسی مثبتنگر نادیده گرفته میشد. اما تحولات اخیر به ظهور موجهای جدید در روانشناسی مثبتنگر انجامیده است:
- تز: روانشناسی منفینگر با تمرکز بر آسیبشناسی.
- آنتیتز: روانشناسی مثبتنگر نخستین موج با تمرکز بر جنبههای مثبت.
- سنتز: موج دوم با تأکید بر هماهنگی عناصر مثبت و منفی.
- موج سوم: توجه به فرهنگها، سازمانها و سیستمهای اجتماعی.
این تغییرات بیش از «موج»، نشانهای از تغییر پارادایم هستند. روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی با ترکیب دو قطب مثبت و منفی، چارچوبی جامعتر برای درک بهباشی ارائه میدهد.
تفاوت روانشناسی مثبتنگر سنتی و اگزیستانسی
مدل سنتی PERMA بر پنج مؤلفهی احساس مثبت، تعهد، روابط، معنا و کامیابی تمرکز دارد. اما این مدل، جنبههای تاریک زندگی همچون اضطراب، محدودیتهای ذاتی و تجربههای منفی را نادیده میگیرد.
در مقابل، روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی بر این اصول استوار است:
- دوگانگی: هر چیز دارای دو بعد متضاد و مکمل است.
- اعتلای نفس: فرا رفتن از محدودیتها از طریق تعادل میان اضداد.
- تعادل و تناسب: صلح درونی از توازن جسمی، ذهنی و روحی ناشی میشود.
- مثبتنگری حقیقی: توانایی تبدیل تجربههای منفی به مثبت.
این دیدگاه رنج را «شاه کلید» بهباشی میداند و به جای اجتناب از آن، بر پذیرش و دگرگونی آن تأکید میکند.
اعتلای نفس؛ ریسمان محوری روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی
اعتلای نفس یا «فرا رفتن از خود» به معنای تغییر نگرش از خودمحوری به خدمت به چیزی فراتر از خود است. ویکتور فرانکل در کتاب انسان در جستوجوی معنا تأکید میکند که تحقق خویشتن تنها به عنوان اثر جانبی اعتلای نفس امکانپذیر است.
در این مسیر دو فرایند اساسی نقش دارند:
- غوطهور شدن در رنج و گذر از محدودیتهای ذاتی.
- حرکت به سوی آرمانهای متعالی در خدمت خیر جمعی.
اگرچه رویارویی با رنج میتواند هراسانگیز باشد، اما نمونههای الهامبخشی مانند دیدگاههای آلبر کامو درباره افسانه سیزیف یا آموزههای فرانکل نشان میدهد که پذیرش رنج میتواند به معنای عمیقتر زندگی و در نهایت بهباشی منجر شود.
پیامدهای پژوهشی و عملی
روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی پیامدهای مهمی برای پژوهش و عمل دارد:
- تأکید بر دو اقدام اساسی: افزایش شادی و دگرگونی رنج.
- تمرکز بر شادی رشدیافته و خردمندانه به جای شادی گذرا.
- نیاز به پژوهشهای نوآورانه برای بررسی نقش رنج تبدیلشده در بهباشی.
- توجه به زندگینامههای روانی و مطالعات طولی برای درک بهتر این فرایند.
- توسعه مداخلات روانی-آموزشی مبتنی بر شواهد برای عموم جامعه.
نتیجهگیری
در دنیایی پر از تغییر و چالش، روانشناسی مثبتنگر اگزیستانسی رویکردی جامع و ضروری برای درک بهتر انسان و بهباشی اوست. این رویکرد، رنج را نه تهدید بلکه فرصتی برای رشد و عمقبخشی به زندگی میداند. پذیرش و دگرگونی رنج، بنیانی برای بهباشی پایدار فراهم میکند و مسیر دستیابی به جامعهای شکوفاتر را روشن میسازد.